مجید باقری وکیل پایه یک دادگستری عضو کانون وکلای دادگستری اصفهان ودانشجوی کارشناسی ارشد حقوق جزا وجرم شناسی دانشگاه قم وعضو متخصصین ایران اسلامی
مجید باقری 1
وبلاگ حقوقی چرخکاریان //// وکیل / وکالت / وکیل دادگستری / سایت حقوقی / مشاوره حقوقی 1
کانون وکلای دادگستری اصفهان 1
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دفتر وکالت مجید باقری و آدرس lawyer4.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 38
بازدید کل : 38818
تعداد مطالب : 20
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1





+ نوشته شده در دو شنبه 8 آبان 1402برچسب:,ساعت 8:30 توسط مجید باقری |

به نام خدا

قرارداد های پیمانکاری که عموما توسط شرکتهای دولتی یا خصوصی تنطیم و به پیمانکاران تحمیل می گردد با شرایطی تنطیم می گردد که نهایتا به ضرر پیمانکارانی تمام می شود که با حسن نیت مورد پیمان را انجام لیکن به علت عدم انجام تعهدات کارفرما با مشکل مواجه می گردند. یکی از بندهایی که  در اینگونه قراردادها با آن مواجه هستیم حل اختلاف کارفرما و پیمانکار از راه توافق و ارجاع به داور مرضی الطرفین است که حقی را برای کارفرما ایجاد می کند که قبل از مراجعه به دادگاه و طرح دعوی بایستی نسبت به توافق و داوری اختلافات حل وفصل گردد که در صورتی که منشا اختلاف ناشی از اقدامات شرکتهای مذکور باشد پیمانکار را با مشکلات عدیده ای مواجه می سازد چرا که شرط مذکور اینگونه در قرارداد گنجانده میشود که ( در صورتی که اختلافاتی بین کارفرما وپیمانکار اعم از اینکه مربوز به اجرای عملیات موضوع پیمان ویا مربوط به تفسیر وتعبیر هریک از مواد پیمان وشرایط عمومی باشد چنانچه طرفین نتوانند موضوع اختلاف را از طزیق توافق ویا داور مرضی الطرفین رفع نمایند از طریق مراجعه به محاکم صالحه حل وفصل خواهد شد. پیمانکار ملزم است که تا حل اختلاف تعهداتی را که به موجب پیمان به عهده دارد اجرا نماید و در غیر اینصورت کارفرما طبق پیمان نسبت به پیمانکار عمل خواهد نمود. ) از توجه به این شرط مشخص می گردد که شرط به تنهایی منافع کارفرما را در نظر دارد و در صورت بروز مشکل فیمابین این پیمانکار است که متضرر می شود زیرا نه مهلتی برای حل اختلاف در نظر گرفته شده و نه عدم انجام داوری و تعیین وانتخاب داور از طرف هر یک از طرفین اختلاف را با ضمانت اجرای ابطال این شرط محدود نموده است و طرف اختلاف هم به همین علت قادر به طرح دعوی در دادگاه حقوقی نمی باشد چرا که بدون اجرای این شرط دادگاه قرار عدم استماع دعوی صادر می کند و در صورتی هم که اختلاف از طریق توافق وارجاع به داور مطرح گردد هم به علت عدم ضمانت اجرای طرفین در تشکیل جلسه مشکل اطاله دادرسی وجود دارد و هم اینکه در صورت انجام داوری با توجه به اینکه تعداد داوران سه نفر است نهایتا بدون انجام تشریفات دادرسی و به صرف اعلام نظر داوران اختلاف پایان پذیرفته و رایی صادر می شود که عموما با واقعیت فاصله داشته و مانند قرارداد نفع کارفرما را در بردارد و در صورتی که متضرر این رای را نپذیرد بایستی نسبت به ابطال این قرارداد اقدام نماید که علاوه براینکه موجبات اطاله دادرسی فراهم می گردد رای داوری حقی را برای طرف مقابل ایجاد می نماید که نقض آن در دادگاه بسیار سخت می باشد نتیجتا بهترین راه حل برای رهایی از این مشکل عدم قبول اینگونه شرطهای از پیش تنطیم شده در قراردادهای پیمانکاری است که قبول آن چیزی جز قبول دردسر نمی باشد. 



+ نوشته شده در پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 22:53 توسط مجید باقری |

قانون حمایت خانواده

فصل اول ـ دادگاه خانواده

ماده1ـ به ‌ منظور رسیدگی به امور و دعاوی خانوادگی، قوه قضائیه موظف است ظرف سه سال از تاریخ تصویب این قانون در کلیه حوزه ‌ های قضائی شهرستان به تعداد کافی شعبه دادگاه خانواده تشکیل دهد. تشکیل این دادگاه در حوزه ‌ های قضائی بخش

به تناسب امکانات به تشخیص رئیس قوه قضائیه موکول است.

تبصره1ـ از زمان اجرای این قانون در حوزه قضائی شهرستانهایی که دادگاه خانواده تشکیل نشده است تا زمان تشکیل آن، دادگاه عمومی حقوقی مستقر در آن حوزه با رعایت تشریفات مربوط و مقررات این قانون به امور و دعاوی خانوادگی رسیدگی می‌کند.

تبصره2ـ در حوزه قضایی بخش‌هایی که دادگاه خانواده تشکیل نشده است، دادگاه مستقر در آن حوزه با رعایت تشریفات مربوط و مقررات این قانون به کلیه امور و دعاوی خانوادگی رسیدگی می‌کند، مگر دعاوی راجع به اصل نکاح و انحلال آن که در دادگاه خانواده نزدیکترین حوزه قضائی رسیدگی می‌شود.

ماده2ـ دادگاه خانواده با حضور رئیس یا دادرس علی‌البدل و قاضی مشاور زن تشکیل می‌گردد. قاضی مشاور باید ظرف سه روز از ختم دادرسی به طور مکتوب و مستدل در مورد موضوع دعوی اظهارنظر و مراتب را در پرونده درج کند. قاضی انشاکننده رأی باید در دادنامه به نظر قاضی مشاور اشاره و چنانچه با نظر وی مخالف باشد با ذکر دلیل نظریه وی را رد کند.

تبصره ـ قوه قضائیه موظف است حداکثر ظرف پنج سال به تأمین قاضی مشاور زن برای کلیه دادگاه‌های خانواده اقدام کند و در این مدت می‌تواند از قاضی مشاور مرد که واجد شرایط تصدی دادگاه خانواده باشد استفاده کند.

ماده3ـ قضات دادگاه خانواده باید متأهل و دارای حداقل چهار سال سابقه خدمت قضائی باشند.

ماده4ـ رسیدگی به امور و دعاوی زیر در صلاحیت دادگاه خانواده است:

1ـ نامزدی و خسارات ناشی از برهم زدن آن

2ـ نکاح دائم، موقت و اذن در نکاح

3ـ شروط ضمن عقد نکاح

4ـ ازدواج مجدد

5 ـ جهیزیه

6 ـ مهریه

7ـ نفقه زوجه و اجرت‌المثل ایام زوجیت

8 ـ تمکین و نشوز

9ـ طلاق، رجوع، فسخ و انفساخ نکاح، بذل مدت و انقضای آن

10ـ حضانت و ملاقات طفل

11ـ نسب

12ـ رشد، حجر و رفع آن

13ـ ولایت قهری، قیمومت، امور مربوط به ناظر و امین اموال محجوران و وصایت در امور مربوط به آنان

14ـ نفقه اقارب

15ـ امور راجع به غایب مفقودالاثر

16ـ سرپرستی کودکان بی‌سرپرست

17ـ اهدای جنین

18ـ تغییر جنسیت

تبصره ـ به دعاوی اشخاص موضوع اصول 12 و 13 قانون اساسی حسب مورد طبق قانون اجازه رعایت احوال شخصیه ایرانیان غیرشیعه در محاکم مصوب 31/4/1312 و قانون رسیدگی به دعاوی مطروحه راجع به احوال شخصیه و تعلیمات دینی ایرانیان زرتشتی، کلیمی و مسیحی مصوب 3/4/1372 مجمع تشخیص مصلحت نظام رسیدگی می‌شود.

تصمیمات مراجع عالی اقلیت‌های دینی مذکور درامور حسبی و احوال شخصیه آنان از جمله نکاح و طلاق، معتبر و توسط محاکم قضائی بدون رعایت تشریفات، تنفیذ و اجراء می‌گردد.

ماده 5 ـ در صورت عدم تمکن مالی هریک از اصحاب دعوی دادگاه می‌تواند پس از احراز مراتب و با توجه به اوضاع و احوال، وی را از پرداخت هزینه دادرسی، حق‌الزحمه کارشناسی، حق‌الزحمه داوری و سایر هزینه ‌ ها معاف یا پرداخت آنها را به زمان اجرای حکم موکول کند. همچنین در صورت اقتضاء ضرورت یا وجود الزام قانونی دایر بر داشتن وکیل، دادگاه حسب مورد رأساً یا به درخواست فرد فاقد تمکن مالی وکیل معاضدتی تعیین می‌کند.

تبصره ـ افراد تحت پوشش کمیته امداد امام‌خمینی (ره) و مددجویان سازمان بهزیستی کشور از پرداخت هزینه دادرسی معاف می‌باشند.

ماده6 ـ مادر یا هر شخصی که حضانت طفل یا نگهداری شخص محجور را به اقتضاء ضرورت برعهده دارد، حق اقامه دعوی برای مطالبه نفقه طفل یا محجور را نیز دارد. در این ‌ صورت، دادگاه باید در ابتداء ادعای ضرورت را بررسی کند.

ماده7ـ دادگاه می ‌ تواند پیش از اتخاذ تصمیم در مورد اصل دعوی به درخواست یکی از طرفین در اموری از قبیل حضانت، نگهداری و ملاقات طفل و نفقه زن و محجور که تعیین تکلیف آنها فوریت دارد بدون اخذ تأمین، دستور موقت صادر کند. این دستور بدون نیاز به تأیید رئیس حوزه قضائی قابل اجراء است. چنانچه دادگاه ظرف شش ماه راجع به اصل دعوی اتخاذ تصمیم نکند، دستور صادرشده ملغی محسوب و از آن رفع اثر می ‌ شود، مگر آنکه دادگاه مطابق این ماده دوباره دستور موقت صادر کند.

ماده8 ـ رسیدگی در دادگاه خانواده با تقدیم دادخواست و بدون رعایت سایر تشریفات آیین دادرسی مدنی انجام می‌شود.

تبصره ـ هرگاه خواهان خوانده را مجهول ‌ المکان معرفی کند، باید آخرین اقامتگاه او را به دادگاه اعلام کند. دادگاه به طرق مقتضی در این باره تحقیق و تصمیم ‌ گیری می ‌ کند.

ماده9ـ تشریفات و نحوه ابلاغ در دادگاه خانواده تابع مقررات قانون آیین ‌ دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی است، لکن چنانچه طرفین دعوی طرق دیگری از قبیل پست، نمابر، پیام تلفنی و پست الکترونیک را برای این منظور به دادگاه اعلام کنند، دادگاه می ‌ تواند ابلاغ را به آن طریق انجام دهد. در هر صورت، احراز صحت ابلاغ با دادگاه است.

ماده10ـ دادگاه می ‌ تواند برای فراهم ‌ کردن فرصت صلح و سازش جلسه دادرسی را به درخواست زوجین یا یکی از آنان حداکثر برای دو بار به تأخیر اندازد.

ماده11ـ در دعاوی مالی موضوع این قانون، محکومٌ ‌‌ له پس از صدور حکم قطعی و تا پیش از شروع اجرای آن نیز می ‌ تواند از دادگاهی که حکم نخستین را صادر کرده است، تأمین محکوم ‌ ٌبه را درخواست کند.

ماده12ـ در دعاوی و امور خانوادگی مربوط به زوجین، زوجه می ‌ تواند در دادگاه محل اقامت خوانده یا محل سکونت خود اقامه دعوی کند مگر در موردی که خواسته، مطالبه مهریه غیرمنقول باشد.

ماده13ـ هرگاه زوجین دعاوی موضوع صلاحیت دادگاه خانواده را علیه یکدیگر در حوزه ‌ های قضائی متعدد مطرح کرده باشند، دادگاهی که دادخواست مقدم به آن داده شده است صلاحیت رسیدگی را دارد. چنانچه دو یا چند دادخواست در یک روز تسلیم شده باشد، دادگاهی که صلاحیت رسیدگی به دعوای زوجه را دارد به کلیه دعاوی رسیدگی می ‌ کند.

ماده14ـ هرگاه یکی از زوجین مقیم خارج از کشور باشد، دادگاه محل اقامت طرفی که در ایران اقامت دارد برای رسیدگی صالح است. اگر زوجین مقیم خارج از کشور باشند ولی یکی از آنان در ایران سکونت موقت داشته باشد، دادگاه محل سکونت فرد ساکن در ایران و اگر هر دو در ایران سکونت موقت داشته باشند، دادگاه محل سکونت موقت زوجه برای رسیدگی صالح است. هرگاه هیچ ‌ یک از زوجین در ایران سکونت نداشته باشند، دادگاه شهرستان تهران صلاحیت رسیدگی را دارد، مگر آنکه زوجین برای اقامه دعوی در محل دیگر توافق کنند.

ماده15ـ هرگاه ایرانیان مقیم خارج از کشور امور و دعاوی خانوادگی خود را در محاکم و مراجع صلاحیتدار محل اقامت خویش مطرح کنند، احکام این محاکم یا مراجع در ایران اجراء نمی ‌ شود مگر آنکه دادگاه صلاحیتدار ایرانی این احکام را بررسی و حکم تنفیذی صادر کند.

تبصره ـ ثبت طلاق ایرانیان مقیم خارج از کشور در کنسولگری‌های جمهوری اسلامی ایران به درخواست کتبی زوجین یا زوج با ارائه گواهی اجرای صیغه طلاق توسط اشخاص صلاحیـتدار که با پیشنهـاد وزارت امور خارجه و تصویب رئیس قوه قضائیه به کنسولگری‌ها معرفی می‌شوند امکان‌پذیر است. ثبت طلاق رجعی منوط به انقضای عده است.

در طلاق بائن نیز زوجه می ‌ تواند طلاق خود را با درخواست کتبی و ارائه گواهی اجرای صیغه طلاق توسط اشخاص صلاحیتدار فوق در کنسولگری ثبت نماید.

در مواردی که طلاق به درخواست زوج ثبت می ‌ گردد، زوجه می ‌ تواند با رعایت این قانون برای مطالبه حقوق قانونی خود به دادگاه‌های ایران مراجعه نماید.

فصل دوم ـ مراکز مشاوره خانوادگی

ماده16ـ به منظور تحکیم مبانی خانواده و جلوگیری از افزایش اختلافات خانوادگی و طلاق و سعی در ایجاد صلح و سازش، قوه قضائیه موظف است ظرف سه سال از تاریخ لازم ‌ الاجراء شدن این قانون مراکز مشاوره خانواده را در کنار دادگاههای خانواده ایجاد کند.

تبصره ـ در مناطقی که مراکز مشاوره خانواده وابسته به سازمان بهزیستی وجود دارد دادگاهها می ‌ توانند از ظرفیت این مراکز نیز استفاده کنند.

ماده17ـ اعضای مراکز مشاوره خانواده از کارشناسان رشته ‌ های مختلف مانند مطالعات خانواده، مشاوره، روان ‌ پزشکی، روان ‌ شناسی، مددکاری اجتماعی، حقوق و فقه و

مبانی حقوق اسلامی انتخاب می ‌ شوند و حداقل نصف اعضای هر مرکز باید از بانوان متأهل واجد شرایط باشند. تعداد اعضاء، نحوه انتخاب، گزینش، آموزش و نحوه رسیدگی به تخلفات اعضای مراکز مشاوره خانواده، شیوه انجام وظایف و تعداد این مراکز و نیز تعرفه خدمات مشاوره ‌ ای و نحوه پرداخت آن به موجب آیین ‌ نامه ‌ ای است که ظرف شش ماه پس ‌ از لازم‌الاجراء شدن این قانون به‌وسیله وزیر دادگستری تهیه می‌شود و به تصویب رئیس قوه قضائیه می‌رسد.

ماده18ـ در حوزه ‌ های قضائی که مراکز مشاوره خانواده ایجاد شده است، دادگاه خانواده می ‌ تواند در صورت لزوم با مشخص ‌ کردن موضوع اختلاف و تعیین مهلت، نظر این مراکز را در مورد امور و دعاوی خانوادگی خواستار شود.

ماده19ـ مراکز مشاوره خانواده ضمن ارائه خدمات مشاوره ‌ ای به زوجین، خواسته‌های دادگاه را در مهلت مقرر اجراء و در موارد مربوط سعی در ایجاد سازش می ‌ کنند. مراکز مذکور در صورت حصول سازش به تنظیم سازش ‌ نامه مبادرت و در غیر این ‌ صورت نظر کارشناسی خود در مورد علل و دلایل عدم سازش را به ‌ طور مکتوب و مستدل به دادگاه اعلام می ‌ کنند.

تبصره ـ دادگاه با ملاحظه نظریه کارشناسی مراکز مشاوره خانواده به تشخیص خود مبادرت به صدور رأی می‌کند.

فصل سوم ـ ازدواج

ماده20ـ ثبت نکاح دائم، فسخ و انفساخ آن، طلاق، رجوع و اعلام بطلان نکاح

یا طلاق الزامی است.

ماده21ـ نظام حقوقی جمهوری اسلامی ایران در جهت محوریت و استواری روابط خانوادگی، نکاح دائم را که مبنای تشکیل خانواده است مورد حمایت قرار می‌دهد. نکاح موقت نیز تابع موازین شرعی و مقررات قانون مدنی است و ثبت آن در موارد زیر الزامی است:

1ـ باردارشدن زوجه

2ـ توافق طرفین

3ـ شرط ضمن عقد

تبصره ـ ثبت وقایع موضوع این ماده و ماده (20) این قانون در دفاتر اسناد رسمی ازدواج یا ازدواج و طلاق مطابق آیین ‌ نامه ‌ ای است که ظرف یک ‌ سال با پیشنهاد وزیر دادگستری به تصویب رئیس قوه قضائیه می ‌ رسد و تا تصویب آیین ‌ نامه مذکور، نظام ‌ نامه ‌ های موضوع ماده (1) اصلاحی قانون راجع به ازدواج مصوب 29/2/1316 کماکان به قوت خود باقی است.

ماده22ـ هرگاه مهریه در زمان وقوع عقد تا یکصد و ده سکّه تمام بهارآزادی یا معادل آن باشد، وصول آن مشمول مقررات ماده(2) قانون اجرای محکومیت‌های مالی است. چنانچه مهریه، بیشتر از این میزان باشد در خصوص مازاد، فقط ملائت زوج ملاک پرداخت است. رعایت مقررات مربوط به محاسبه مهریه به نرخ روز کماکان الزامی است.

ماده23ـ وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی مکلف است ظرف یک ‌ ماه از تاریخ لازم ‌‌ الاجراءشدن این قانون بیماری‌هایی را که باید طرفین پیش از ازدواج علیه آنها واکسینه شوند و نیز بیماری‌های واگیردار و خطرناک برای زوجین و فرزندان ناشی از ازدواج را معین و اعلام کند. دفاتر رسمی ازدواج باید پیش از ثبت نکاح گواهی صادرشده از سوی پزشکان و مراکز مورد تأیید وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی دال بر عدم اعتیاد به مواد مخدر و عدم ابتلاء به بیماری‌های موضوع این ماده ویا واکسینه شدن طرفین نسبت به بیماری‌های مذکور را از آنان مطالبه و بایگانی کنند.

تبصره ـ چنانچه گواهی صادرشده بر وجود اعتیاد و یا بیماری دلالت کند، ثبت نکاح در صورت اطلاع طرفین بلامانع است. در مورد بیماری‌های مسری و خطرناک که نام آنها به ‌ وسیله وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی تعیین و اعلام می ‌ شود، طرفین جهت مراقبت و نظارت به مراکز تعیین ‌ شده معرفی می ‌ شوند. در مواردی که بیماری خطرناک زوجین به تشخیص وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی منجر به خسارت به جنین باشد، مراقبت و نظارت باید شامل منع تولید نسل نیز باشد.

فصل چهارم ـ طلاق

ماده24ـ ثبت طلاق و سایر موارد انحلال نکاح و نیز اعلام بطلان نکاح یا طلاق در دفاتر رسمی ازدواج و طلاق حسب مورد پس از صدور گواهی عدم امکان سازش یا حکم مربوط از سوی دادگاه مجاز است.

ماده25ـ درصورتی که زوجین متقاضی طلاق توافقی باشند، دادگاه باید موضوع را به مرکز مشاوره خانواده ارجاع دهد. در این موارد طرفین می ‌ توانند تقاضای طلاق توافقی را از ابتداء در مراکز مذکور مطرح کنند.

در صورت عـدم انصراف متقاضی از طلاق، مرکز مشاوره خانواده موضوع را با مشخص ‌ کردن موارد توافق جهت اتخاذ تصمیم نهائی به دادگاه منعکس می‌کند.

ماده26ـ در صورتی که طلاق، توافقی یا به درخواست زوج باشد، دادگاه به صدور گواهی عدم امکان سازش اقدام و اگر به درخواست زوجه باشد، حسب مورد، مطابق قانون به صدور حکم الزام زوج به طلاق یا احراز شرایط اعمال وکالت در طلاق مبادرت می‌کند.

ماده27ـ در کلیه موارد درخواست طلاق، به جز طلاق توافقی، دادگاه باید به منظور ایجاد صلح و سازش موضوع را به داوری ارجاع کند. دادگاه در این موارد باید با توجه به نظر داوران رأی صادر و چنانچه آن را نپذیرد، نظریه داوران را با ذکر دلیل رد کند.

ماده28ـ پس از صدور قرار ارجاع امر به داوری، هریک از زوجین مکلفند ظرف یک هفته از تاریخ ابلاغ یک نفر از اقارب متأهل خود را که حداقل سی ‌ سال داشته و آشنا به مسائل شرعی و خانوادگی و اجتماعی باشد به عنوان داور به دادگاه معرفی کنند.

تبصره1ـ محارم زوجه که همسرشان فوت کرده یا از هم جدا شده باشند، درصورت وجود سایر شرایط مذکور در این ماده به عنوان داور پذیرفته می‌شوند.

تبصره2ـ درصورت نبود فرد واجد شرایط در بین اقارب یا عدم دسترسی به ایشان یا استنکاف آنان از پذیرش داوری، هریک از زوجین می ‌ توانند داور خود را از بین افراد واجد صلاحیت دیگر تعیین و معرفی کنند. درصورت امتناع زوجین از معرفی داور یا عدم توانایی آنان دادگاه، خود یا به درخواست هریک از طرفین به تعیین داور مبادرت می ‌ کند.

ماده29ـ دادگاه ضمن رأی خود با توجه به شروط ضمن عقد و مندرجات سند ازدواج، تکلیف جهیزیه، مهریه و نفقه زوجه، اطفال و حمل را معین و همچنین اجرت‌المثل ایام زوجیت طرفین مطابق تبصره ماده (336) قانون مدنی تعیین و در مورد چگونگی حضانت و نگهداری اطفال و نحوه پرداخت هزینه‌های حضانت و نگهداری تصمیم مقتضی اتخاذ می ‌ کند. همچنین دادگاه باید با توجه به وابستگی عاطفی و مصلحت طفل، ترتیب، زمان و مکان ملاقات وی با پدر و مادر و سایر بستگان را تعیین کند. ثبت طلاق موکول به تأدیه حقوق مالی زوجه است. طلاق درصورت رضایت زوجه یا صدور حکم قطعی دایر بر اعسار زوج یا تقسیط محکومٌ ‌‌ به نیز ثبت می ‌ شود. در هرحال، هرگاه زن بدون دریافت حقوق مذکور به ثبت طلاق رضایت دهد می ‌ تواند پس از ثبت طلاق برای دریافت این حقوق از طریق اجرای احکام دادگستری مطابق مقررات مربوط اقدام کند.

ماده30ـ در مواردی که زوجه در دادگاه ثابت کند به امر زوج یا اذن وی از مال خود برای مخارج متعارف زندگی مشترک که برعهده زوج است هزینه کرده و زوج نتواند قصد تبرع زوجه را اثبات کند، می‌تواند معادل آن را از وی دریافت نماید.

ماده31ـ ارائه گواهی پزشک ذی ‌ صلاح درمورد وجود جنین یا عدم آن برای ثبت طلاق الزامی است، مگر آنکه زوجین بر وجود جنین اتفاق نظر داشته باشند.

ماده32ـ در مورد حکم طلاق، اجرای صیغه و ثبت آن حسب مورد منوط به انقضای مهلت فرجام ‌ خواهی یا ابلاغ رأی فرجامی است.

ماده33ـ مدت اعتبار حکم طلاق شش ماه پس از تاریخ ابلاغ رأی فرجامی یا انقضای مهلت فرجام ‌ خواهی است. هرگاه حکم طلاق از سوی زوجه به دفتر رسمی ازدواج و طلاق تسلیم شود، در صورتی که زوج ظرف یک هفته از تاریخ ابلاغ مراتب در دفترخانه حاضر نشود، سردفتر به زوجین ابلاغ می ‌ کند برای اجرای صیغه طلاق و ثبت آن در دفترخانه حاضر شوند. در صورت عدم حضور زوج و عدم اعلام عذر از سوی وی یا امتناع او از اجرای صیغه، صیغه طلاق جاری و ثبت می‌شود و مراتب به زوج ابلاغ می‌گردد. در صورت اعلام عذر از سوی زوج، یک نوبت دیگر به ترتیب مذکور از طرفین دعوت به‌عمل می ‌ آید.

تبصره ـ دادگاه صادرکننده حکم طلاق باید در رأی صادرشده بر نمایندگی سردفتر در اجرای صیغه طلاق در صورت امتناع زوج تصریح کند.

ماده34ـ مدت اعتبار گواهی عدم امکان سازش برای تسلیم به دفتر رسمی ازدواج و طلاق سه ماه پس از تاریخ ابلاغ رأی قطعی یا قطعی ‌ شدن رأی است. چنانچه گواهی مذکور ظرف این مهلت تسلیم نشود یا طرفی که آن را به دفترخانه رسمی طلاق تسلیم کرده است ظرف سه ماه از تاریخ تسلیم در دفترخانه حاضر نشود یا مدارک لازم را ارائه نکند، گواهی صادرشده از درجه اعتبار ساقط است.

تبصره ـ هرگـاه گواهی عـدم امکان سازش صادرشده بر اساس توافق زوجین به حکم قانون از درجه اعتبار ساقط شود کلیه توافقاتی که گواهی مذکور بر مبنای آن صادر شده است ملغی می ‌ گردد.

ماده35ـ هرگاه زوج در مهلت مقرر به دفتر رسمی ازدواج و طلاق مراجعه و گواهی عدم امکان سازش را تسلیم کند، درصورتی که زوجه ظرف یک هفته در دفترخانه حاضر نشود سردفتر به زوجین اخطار می ‌ کند برای اجرای صیغه طلاق و ثبت آن در دفترخانه حاضر شوند. درصورت عدم حضور زوجه صیغه طلاق جاری و پس از ثبت به وسیله دفترخانه مراتب به اطلاع زوجه می‌رسد.

تبصره ـ فاصله بین ابلاغ اخطاریه و جلسه اجرای صیغه در این ماده و ماده (34) این قانون نباید از یک هفته کمتر باشد. در مواردی که زوج یا زوجه مجهول ‌ المکان باشند، دعوت از شخص مجهول ‌ المکان از طریق نشر آگهی در جراید کثیر ‌ الانتشار یا هزینه درخواست ‌ کننده به وسیله دفترخانه به عمل می ‌ آید.

ماده36ـ هرگاه گواهی عدم امکان سازش بنا بر توافق زوجین صادر شده باشد، درصورتی ‌ که زوجه بنا بر اعلام دادگاه صادرکننده رأی و یا به موجب سند رسمی در اجرای صیغه طلاق وکالت بلاعزل داشته باشد، عدم حضور زوج، مانع اجرای صیغه طلاق و ثبت آن نیست.

ماده37ـ اجرای صیغه طلاق با رعایت جهات شرعی در دفترخانه یا در محل دیگر و با حضور سردفتر انجام می ‌ گیرد.

ماده38 ـ در طلاق رجعی، صیغه طلاق مطابق مقررات مربوط جاری و مراتب صورتجلسه می ‌ شود ولی ثبت طلاق منوط به ارائه گواهی کتبی حداقل دو شاهد مبنی بر سکونت زوجه مطلّقه در منزل مشترک تا پایان عده است، مگر این ‌ که زن رضایت به ثبت داشته باشد. در صورت تحقق رجوع، صورتجلسه طلاق ابطال و درصورت عدم رجوع صورتجلسه تکمیل و طلاق ثبت می ‌ شود. صورتجلسه تکمیل ‌ شده به امضای سردفتر، زوجین یا نمایندگان آنان و دو شاهد طلاق می ‌ رسد. در صورت درخواست زوجه، گواهی اجرای صیغه طلاق و عدم رجوع زوج به وی اعطاء می ‌ شود. در هر حال درصورت انقضای مدت عده و عدم احراز رجوع، طلاق ثبت می‌شود.

ماده39ـ در کلیه موارد، قطعی و قابل اجراء بودن گواهی عدم امکان سازش یا حکم طلاق باید از سوی دادگاه صادرکننده رأی نخستین گواهی و همزمان به دفتر رسمی ازدواج و طلاق ارائه شود.

فصل پنجم ـ حضانت و نگهداری اطفال و نفقه

ماده40ـ هرکس از اجرای حکم دادگاه در مورد حضانت طفل استنکاف کند یا مانع اجرای آن شود یا از استرداد طفل امتناع ورزد، حسب تقاضای ذی ‌ نفع و به ‌ دستور دادگاه صادرکننده رأی نخستین تا زمان اجرای حکم بازداشت می ‌ شود.

ماده41ـ هرگاه دادگاه تشخیص دهد توافقات راجع به ملاقات، حضانت، نگهداری و سایر امور مربوط به طفل برخلاف مصلحت او است یا در صورتی که مسؤول حضانت از انجام تکالیف مقرر خودداری کند ویا مانع ملاقات طفل تحت حضانت با اشخاص ذی ‌ حق شود، می ‌ تواند در خصوص اموری از قبیل واگذاری امر حضانت به دیگری یا تعیین شخص ناظر با پیش ‌ بینی حدود نظارت وی با رعایت مصلحت طفل تصمیم مقتضی اتخاذ کند.

تبصره ـ قوه قضائیه مکلف است برای نحوه ملاقات والدین با طفل ساز و کار مناسب با مصالح خانواده و کودک را فراهم نماید.

آیین‌نامه اجرائی این ماده ظرف شش‌ماه توسط وزارت دادگستری تهیه می‌شود و به تصویب رئیس قوه قضائیه می ‌ رسد.

ماده42ـ صغیر و مجنون را نمی‌توان بدون رضایت ولی، قیم، مادر یا شخصی که حضانت و نگهداری آنان به او واگذار شده است از محل اقامت مقرر بین طرفین یا محل اقامت قبل از وقوع طلاق به محل دیگر یا خارج از کشور فرستاد، مگر اینکه دادگاه آن را به مصلحت صغیر و مجنون بداند و با درنظر گرفتن حق ملاقات اشخاص ذی‌حق این امر را اجازه دهـد. دادگاه درصـورت موافقت با خـارج کردن صغیـر و مجنون از کشور، بنابر درخواست ذی‌نفع، برای تضمین بازگرداندن صغیر و مجنون تأمین مناسبی اخذ می‌کند.

ماده43ـ حضانت فرزندانی که پدرشان فوت شده با مادر آنها است مگر آنکه دادگاه به تقاضای ولی قهری یا دادسـتان، اعطای حضـانت به مادر را خلاف مصلحت فرزند تشخیص دهد.

ماده44ـ درصورتی که دستگاههای اجرائی موضوع ماده (5) قانون مدیریت خدمات کشوری مصوب 8/7/1386، ملزم به تسلیم یا تملیک اموالی به صغیر یا سایر محجوران باشند، این اموال با تشخیص دادستان در حدود تأمین هزینه ‌ های متعارف زندگی باید

در اختیار شخصی قرار گیرد که حضانت و نگهداری محجور را عهده ‌ دار است، مگر آنکه دادگاه به نحو دیگری مقرر کند.

ماده45ـ رعایت غبطه و مصلحت کودکان و نوجوانان در کلیه تصمیمات دادگاهها و مقامات اجرائی الزامی است.

ماده46ـ حضور کودکان زیر پانزده سال در جلسات رسیدگی به دعاوی خانوادگی جز در موارد ضروری که دادگاه تجویز می ‌ کند ممنوع است.

ماده47ـ دادگاه در صورت درخواست زن یا سایر اشخاص واجب ‌ النفقه، میزان و ترتیب پرداخت نفقه آنان را تعیین می ‌ کند.

تبصره ـ درمورد این ماده و سایر مواردی که به ‌ موجب حکم دادگاه باید وجوهی به‌طور مستمر از محکومٌ ‌‌ علیه وصول شود یک بار تقاضای صدور اجرائیه کافی است و عملیات اجرائی مادام که دستور دیگری از دادگاه صادر نشده باشد ادامه می ‌ یابد.

فصل ششم ـ حقوق وظیفه و مستمری

ماده48ـ میزان حقوق وظیفه یا مستمری زوجه دائم متوفی و فرزندان و سایر وراث قانونی وی و نحوه تقسیم آن در تمام صندوقهای بازنشستگی اعم از کشوری، لشکری ، تأمین اجتماعی و سایر صندوقهای خاص به ترتیب زیر است:

1ـ زوجه دائم متوفی از حقوق وظیفه یا مستمری وی برخوردار می ‌ گردد و ازدواج وی مانع دریافت حقوق مذکور نیست و درصورت فوت شوهر بعدی و تعلق حقوق به زوجه در اثر آن، بیشترین مستمری ملاک عمل است.

تبصره ـ اگر متوفی چند زوجه دائم داشته باشد حقوق وظیفه یا مستمری به تساوی بین آنان و سایر وراث قانونی تقسیم می ‌ شود.

2ـ دریافت حقوق بازنشستگی یا از کارافتادگی، مستمری از کارافتادگی یا بازنشستگی حسب مورد توسط زوجه متوفی مانع از دریافت حقوق وظیفه یا مستمری متوفی نیست.

3ـ فرزنـدان اناث در صـورت نداشتن شغل یا شوهر و فرزندان ذکور تا سن بیست سالگی و بعد از آن منحصراً درصورتی که معلول از کار افتاده نیازمند باشند یا اشتغال به تحصیلات دانشگاهی داشته باشند حسب مورد از کمک هزینه اولاد، بیمه و مستمری بازماندگان یا حقوق وظیفه والدین خود برخوردار می‌گردند.

4ـ حقوق وظـیفه یا مستمری زوجـه دائم و فرزندان و سـایر وراث قانونی کلیه کارکنان شاغل و بازنشـسته مطابق ماده (87) قانون استخدام کشوری مصوب 31/3/1345 و اصلاحات بعدی آن و با لحاظ ماده (86) همان قانون و اصلاحیه ‌ های بعدی آن، تقسیم و پرداخت می ‌ گردد.

تبصره ـ مقررات این ماده در مورد افرادی که قبل از اجراء شدن این قانون فوت شده‌اند نیز لازم‌الاجراست.

فصل هفتم ـ مقررات کیفری

ماده49ـ چنانچه مردی بدون ثبت در دفاتر رسمی به ازدواج دائم، طلاق یا فسخ نکاح اقدام یا پس از رجوع تا یک ماه از ثبت آن خودداری یا در مواردی که ثبت نکاح موقت الزامی است از ثبت آن امتناع کند، ضمن الزام به ثبت واقعه به پرداخت جزای نقدی درجه پنج و یا حبس تعزیری درجه هفت محکوم می ‌ شود. این مجازات در مورد مردی که از ثبت انفساخ نکاح و اعلام بطلان نکاح یا طلاق استنکاف کند نیز مقرر است.

ماده50 ـ هرگاه مردی برخلاف مقررات ماده (1041) قانون مدنی ازدواج کند، به حبس تعزیری درجه شش محکوم می‌شود. هرگاه ازدواج مذکور به مواقعه منتهی به نقص عضو یا مرض دائم زن منجر گردد، زوج علاوه بر پرداخت دیه به حبس تعزیری درجه پنج و اگر به مواقعه منتهی به فوت زن منجر شود، زوج علاوه بر پرداخت دیه به حبس تعزیری درجه چهار محکوم می ‌ شود.

تبصره ـ هرگاه ولی قهری، مادر، سرپرست قانونی یا مسؤول نگهداری و مراقبت و تربیت زوجه در ارتکاب جرم موضوع این ماده تأثیر مستقیم داشته باشند به حبس تعزیری درجه شش محکوم می ‌ شوند. این حکم در مورد عاقد نیز مقرر است.

ماده51 ـ هر فرد خارجی که بدون اخذ اجازه مذکور در ماده (1060) قانون مدنی و یا بر خلاف سایر مقررات قانونی با زن ایرانی ازدواج کند به حبس تعزیری درجه پنج محکوم می ‌ شود.

ماده52 ـ هرکس در دادگاه زوجیت را انکار کند و سپس ثابت شود این انکار بی‌اساس بوده است یا برخلاف واقع با طرح شکایت کیفری یا دعوای حقوقی مدعی زوجیت با دیگری شود به حبس تعزیری درجه شش ویا جزای نقدی درجه شش محکوم می ‌ شود.

این حکم درمورد قائم مقام قانونی اشخاص مذکور نیز که با وجود علم به زوجیت، آن را در دادگاه انکار کند یا علی ‌ رغم علم به عدم زوجیت با طرح شکایت کیفری یا دعوای حقوقی مدعی زوجیت گردد، جاری است.

ماده53 ـ هرکس با داشتن استطاعت مالی، نفقه زن خود را در صورت تمکین او ندهد یا از تأدیه نفقه سایر اشخاص واجب ‌ النفقه امتناع کند به حبس تعزیری درجه شش محکوم می ‌ شود. تعقیب کیفری منوط به شکایت شاکی خصوصی است و درصورت گذشت وی از شکایت در هر زمان تعقیب جزائی یا اجرای مجازات موقوف می ‌ شود.

تبصره ـ امتناع از پرداخت نفقه زوجه ‌ ای که به موجب قانون مجاز به عدم تمکین است و نیز نفقه فرزندان ناشی از تلقیح مصنوعی یا کودکان تحت سرپرستی مشمول مقررات این ماده است.

ماده54 ـ هرگاه مسؤول حضانت از انجام تکالیف مقرر خودداری کند یا مانع ملاقات طفل با اشخاص ذی ‌ حق شود، برای بار اول به پرداخت جزای نقدی درجه هشت و درصورت تکرار به حداکثر مجازات مذکور محکوم می ‌ شود.

ماده55 ـ هر پزشکی که عامداً بر خلاف واقع گواهی موضوع مواد (23) و (31) این قانون را صادر یا با سوء ‌ نیت از دادن گواهی مذکور خودداری کند، بار اول به محرومیت درجه شش موضوع قانون مجازات اسلامی از اشتغال به طبابت و بار دوم و بالاتر به حداکثر مجازات مذکور محکوم می ‌ شود.

ماده56 ـ هر سردفتر رسمی که بدون اخذ گواهی موضوع مواد (23) و (31) این قانون یا بدون اخذ اجازه ‌ نامه مذکور در ماده (1060) قانون مدنی یا حکم صادرشده درمورد تجویز ازدواج مجدد یا برخلاف مقررات ماده (1041) قانون مدنی به ثبت ازدواج اقدام کند یا بدون حکم دادگاه یا گواهی عدم امکان سازش یا گواهی موضوع ماده (40) این قانون یا حکم تنفیذ راجع به احکام خارجی به ثبت هریک از موجبات انحلال نکاح یا اعلام بطلان نکاح یا طلاق مبادرت کند، به محرومیت درجه چهار موضوع قانون مجازات اسلامی از اشتغال به سردفتری محکوم می‌شود.

ماده57 ـ آیین ‌ نامه اجرائی این قانون بنا بر پیشنهاد وزیر دادگستری به تصویب رئیس قوه قضائیه می ‌ رسد.

ماده58 ـ از تاریخ لازم ‌ الاجراءشدن این قانون، قوانین زیر نسخ می ‌ گردد:

1ـ قانون راجع به ازدواج مصوب 23/5/1310

2ـ قانون راجع به انکار زوجیت مصوب 20/2/1311

3ـ قانون اصلاح مواد (1) و (3) قانون ازدواج مصوب 29/2/1316

4ـ قانون لزوم ارائه گواهینامه پزشک قبل از وقوع ازدواج مصوب 13/9/1317

5 ـ قانون اعطاء حضانت فرزندان صغیر یا محجور به مادران آنها مصوب 6/5/1364

6 ـ قانون مربوط به حق حضانت مصوب 22/4/1365

7ـ قانون الزام تزریق واکسن ضدکزاز برای بانوان قبل از ازدواج مصوب 23/1/1367

8 ـ قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق مصوب 21/12/1371 به جز بند (ب) تبصره (6) آن و نیز قانون تفسیر تبصره ‌ های «3» و «6» قانون مذکور مصوب 3/6/1373

+ نوشته شده در جمعه 13 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 2:29 توسط مجید باقری |

 

 

 

 

مقدمه

سنگسار به عنوان يكي از حقوق كيفري اسلام شناخته مي شود . به باور برخي افزون بر روايات؛ بعضي از آيات وحي نيز حد زناكار را سنگسار معرفي مي كند.

شبهاتي چند بر سنگسار وارد شده است:

شبهه نخست در مورد دلالت آيات بر سنگسار؛

 شبهه دوم؛ در ناسازگاري سنگسار با آيات قرآن

شبهه سوم ؛ در ناسازگاري رجم با ديگر احكامي كه براي رجم آمده است.

 شبهه چهارم در ناسازگاري رجم با آياتي كه حد زاني را شلاق معرفي مي كند.

 شبهه پنجم در ناسازگاري رجم با سنت پيامبر(ص)

 شبهه ششم رجم به خشونت در جامعه دامن مي زند و خشونت اجتماعي افزون مي گردد.

شبهه هفتم ناممكن بودن اثبات زنا ؛ شبهه هشتم شبهه در حد زاني  

حكم سنگسار در ميان حقوق كيفري اسلام، هجمه­هاي بسيار ديده است. مهاجمان، گاه اصل حكم را نشانه گرفته­ و از ناسازگاري آن با آيات قرآن و ديگر احكام زنا سخن مي­گويند و گاه با اثبات ناپذير خواندن وقوع زنا، اجراي سنگسار را ناممكن مي­دانند.

نوشتار پيش رو، شبهات ياد شده را به تفصيل عرضه مي­دارد و هر يك را به صورت مستقل به نقد و سنجش مي‌گيرد.

لازم به ذكر است كه نقد و بررسي شبهات سنگسار، به معناي پذيرش حد رجم و يا موافقت با اجراي آن، از سوي نويسنده نيست بلكه تنها حكايت از سستي اين شبهات دارد.

سنگسار، در متون فقهي مستندات بسياري دارد كه تمام يا بخش عمده آن ها روايي است و در اين ميان، تنها آيه­اي كه به باور عده­اي، دلالت بر حد رجم دارد، آيه شريفه «وَكَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَعِنْدَهُمُ التَّوْرَاةُ فِيهَا حُكْمُ اللَّهِ ثُمَّ يَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَمَا أُولَئِكَ بِالْمُؤْمِنِين» (مائده/43) است؛ چه اينكه در نگاه اين گروه مراد از «حُكْمُ اللَّه» همان حد رجم است. (شيخ طوسي،3/530؛ طبرسي، 3/339؛ جصّاص، 2/546)

در برابر اين گروه، برخي مستند سازي حد رجم به آيه شريفه را برنمي­تابند و شبهاتي چند مطرح مي­كنند كه ذيلاً به آن ها مي‌پردازيم. 

شبهه نخست: سنگسار حكم شريعت يهود است.

محمد بن شربيني، البکري الدمياطي، مناوي و... دلالت آيه شريفه بر وجود حد رجم در اسلام را پذيرا نيستند. به باور ايشان، آيه شريفه تنها دلالت بر وجود حد رجم در شريعت يهود دارد و وجود چنين حدي در شريعت يهود، مستلزم وجود آن در شريعت اسلام نيست و بر اساس آيات زير، آنچه به عنوان شريعت براي امت هاي پيشين آمده است شريعت مسلمانان نخواهد بود:

« لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا » (مائده/48)

«ما براي هر كدام از شما، آيين و طريقه روشني قرار داديم.»

« تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَلا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُون»(بقره/134)

«آنان امتي بودند كه در گذشتند. اعمال آنان، مربوط به خودشان بود و اعمال شما نيز مربوط به خود شماست؛ و شما از آنچه آنان مي‌كرده اند، باز خواست نخواهيد شد.»

« ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَى شَرِيعَةٍ مِنَ الأمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَلا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُون»

« سپس تو را بر شريعت و آيين حقي قرار داديم؛ از آن پيروي كن و از هوس هاي كساني كه آگاهي ندارند پيروي مكن».

قرطبي در تفسير آية شريفه مي­نويسد:

ابن عربي مي­گويد:

«برخي از اهل علم گمان دارند كه اين آيه شريفه دليل است بر اينكه شريعت امت هاي پيشين، شريعت ما نيست چه اينكه در اين آيه شريفه خداوند براي پيامبر و امت او يك شريعت قرار داده است و پر واضح است كه پيامبر و امت او، از يك شريعت خاص بهره مي­برند و همانا اختلاف در اين است كه آنچه پيامبر(ص)از شرايع پيشين خبر داده است آن شرايع در حق ما نيز ثابت است يا خير؟»

افزون بر آيات ياد شده، رفتار حضرت عيسي(عليه السلام)نيز در شمار مستندات مخالفان سنگسار قرار گرفته است، چنانكه در انجيل آمده است كه گروهي از مردم فردي زنا كار را خدمت آن حضرت آورده و خواهان سنگسار او شدند. حضرت عيسي(عليه السلام)در پاسخ ايشان گفت: آنان كه بي گناهند و تا كنون از ايشان گناهي سرنزده، مي­توانند او را سنگسار كنند. مردم وقتي سخن حضرت عيسي(عليه السلام)را شنيدند از سنگسار زناكار گذشتند و حضرت عيسي(عليه السلام)نيز فرمود: من او را مي‌بخشم.(انجيل يوحنا، باب هشتم، /4-12)

 

نقد و نظر

در باره احكام شرايع پيشين و اعتبار آن ها در شريعت اسلام، سه نظريه وجود دارد:

الف. برخي حكم به اعتبار احكام شرايع پيشين داده و آن ها را در رديف شريعت اسلام قرار مي‌دهند. به باور اين گروه، اشتراك احكام تنها در صورتي صحيح است كه احكام شريعت پيشين، در شريعت جديد نسخ نشده باشد و اگر نسخ صورت گرفته باشد در اين صورت حكم شرايع پيشين را نمي­توان حكم شريعت اسلام دانست.

ب. شماري ديگر به صورت مطلق، اعتبار احكام شرايع پيشين را برنمي­تابند و تمامي آن ها را به صورت موردي و كلي منسوخ مي­شناسند.

ج. گروه سوم احكام شرايع پيشين را به دو دسته تقسيم مي­كنند:

1. احكامي كه در قرآن و سنت از آن ها ياد شده است.

2. احكامي كه در قرآن و سنت بروز و ظهور نيافته و تنها در متون ديني گذشته مي­توان آن ها را رهگيري كرد.

از دو دسته ياد شده، تنها دسته نخست آن هم مشروط به اينكه در شريعت اسلام در شمار واجبات نيامده و دليلي بر نسخ و رفع آن وجود نداشته باشد معتبر وحجت است.

بررسي نظريات ياد شده نشان مي­دهد كه مخالفان سنگسار، نظريه دوم را باور دارند، در صورتي كه طرفداران سنگسار، احكام شرايع پيشين را جزو شريعت اسلام مي­دانند و براي اثبات درستي نظريه خويش، به آياتي از قرآن استناد مي­كنند.

آيه نخست:« يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَيَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ» (نساء/26)

آيه دوم:« أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهِ» (انعام/90)

آيه سوم:« قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ» (ممتحنه/4)

در نظرگاه طرفداران سنگسار، آيات ياد شده ناسازگار با مستندات قرآني نظرية دوم نيست چه اينكه:

الف. آيه شريفه «لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا» (مائده/48) در صورتي مي‌توان به آن ها استناد كرد كه در شمار آيات منسوخ قرار نگرفته باشد.

ب. آيه «تلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ...» و آيه «لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ...» ناظر به فروع دين است و آيه «يريد الله...» و آية « ُاولَئِكَ الَّذِينَ...» ناظر به اصول دين.

افزون بر اين، به باور برخي صاحب نظران علم اصول، جريان احكام شرايع پيشين در شريعت اسلام يك اصل است و سرباز زدن از آن، نياز به دليل دارد:

محمد شوكاني در اين باره مي­نويسد:

«اهل علم در باره ضرورت و لزوم پايبندي به احكام شرايع پيشين اختلاف دارند اما جمهور علما بر اين باورند كه آن احكام، تا آنجا كه نسخ نشده باشد بر ما واجب است. به باور شوكاني نظريه جمهور علما درست است.» (شوكاني، 2/46)

محمد قرطبي در تفسير خويش مي­نويسد:

«قصه گاو بني اسرائيل دليل اعتبار شرايع پيشين براي ماست. اين نظريه مورد پذيرش گروه هايي از اهل كلام و فقها و كرخي قرار گرفته است و ابن بكير نيز كه در شمار علماي ما قرار دارد اين نظريه را باور دارد.» (قرطبي، 1/462)

ابن كثير، مفسّر برجسته اهل سنت نيز در اين باره مي­نويسد:

«وقد استدل كثير ممن ذهب من الاصوليين والفقهاء إلى أن شرع من قبلنا شرع لنا، إذا حكي مقررا ولم ينسخ كما هو المشهور عن الجمهور وكما حكاه الشيخ أبو إسحق الاسفرايني عن نص الشافعي وأكثر الاصحاب. هذه الآيه حيث كان الحكم عندنا على وفقها في الجنايات عند جميع الائمة وقال الحسن البصري : هي‌عليهم وعلى الناس عامه» (ابن كثير، 2/64)

بر اين اساس، برخي از تفسير گران و فقه نويسان، شماري از احكام ديگر شرايع را در شريعت اسلام جاري مي‌كنند.( ابن كثير، 2/64)

بنا براين اگرحكمي از احكام شرايع پيشين نسخ شده يا دليلي بر بي اعتباري يا ناپسند بودن يك رفتار در شريعت اسلام وجود دارد آن حكم در شمار احكام شريعت اسلام قرار نمي­گيرد و آن رفتار نيز پسنديده نخواهد بود. براي نمونه ممدوح بودن مجرد زيستن در ديگر شرايع به معناي ممدوح بودن آن در شريعت اسلام نيست چه اينكه دلايل بسياري بر پسنديده بودن ازدواج در اسلام وجود دارد.(محقق حلي، 2/491)

 

شبهه دوم: ناسازگاري سنگسار با آيات قرآن

خوارج، به رجم زنا كار اعتقاد ندارند و اين كيفر را با آيه شريفه «فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ» (نساء/25) ناسازگار مي­دانند.

به نظر ايشان آيه ياد شده حد محصن را دو برابر حد غير محصن ياد مي­كند، بنابر اين اگر حكم زاني محصن رجم باشد حكم غير محصن نيمي از رجم خواهد بود! (شيخ طوسي، 3/172)

شافعي نيز به همين دليل سنگسار را برنمي‌پذيرد.(شافعي،/533)

احمد صبحي منصور نيز با استناد به آيه ياد شده و آيه شريفه « يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ» (احزاب/30) از ناسازگاري سنگسار با آيات قرآن سخن مي­گويد.

در نگاه صبحي منصور دو برابر بودن حد زنا در آيه شريفه، با كيفري سازگار است كه در خور دو برابر بودن باشد در صورتي كه سنگسار حدي نيست كه بتوان حكم به تنصيف يا دو برابر شدن آن كرد. پس نمي­توان حكم به نيمي از حد سنگسار در مورد غير محصن داد و حكم به دو چنداني سنگسار در مورد همسر پيامبر(ص)نمود اما اگر حد زاني صد تازيانه باشد اين حد در خور كاهش و افزايش است و مي­توان غير محصن را پنجاه تازيانه و محصن را صد تازيانه زد و يا بر اساس آيه « يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ...» همسر پيامبر(ص)را دويست تازيانه و غير محصن را پنجاه تازيانه زد.

سنجش و ارزيابي

شبهه ياد شده از دو قسمت شكل گرفته است. در قسمت نخست سنگسار با آيه شريفه « فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ» ناسازگار خوانده شده و در قسمت دوم آيه « يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفَاحِشَةٍ » ناسازگار با سنگسار معرفي شده است.

نقد قسمت نخست

اين قسمت از شبهه، از چند جهت در خور نقد و بررسي است:

الف. به قرينه سياق پيشيني آيه شريفه كه در مورد ازدواج با كنيز است، اين قسمت آيه شريفه نيز در مورد عمل منافي عفت كنيزان است.

ب. واژة «احصن» را برخي به ضم همزه و كسر صاد مي­خوانند كه در اين صورت مراد، كنيز متاهل خواهد بود و شماري ديگر اين واژه را به فتح همزه قرائت مي­كنند كه در اين صورت منظور، كنيز مسلمان است . بسياري از تفسير گران قرآن، اين واژه را به فتح همزه خوانده اند.( شيخ طوسي، 3/172؛ طبرسي، 3/65؛ جصّاص، 2/207؛ قرطبي، 2/378)

ج. به باور تفسير گران قرآن، مراد از «المحصنات» در آيه شريفه « وَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلا أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِنْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ » ( نساء/25) و آيه «‌وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ» (نور/4) زنان آزاد هستند، بنابر اين به قرينه اين دو آيه و سياق آيه مورد بحث، «المحصنات» در آيه مورد نظر نيز همان زنان آزاد هستند. (شيخ طوسي، 3/172؛ طبرسي، 3/65)

د. علامه طباطبايي از آن جهت كه تنصيف در رجم امكان پذير نيست مراد از «العذاب» را شلاق مي­داند و به همين قرينه مي­گويد: مراد از محصنات در آيه شريفه، زنان آزاد مجرد هستند. (طباطبايي، 4/279)

نتيجه:آيه شريفه مورد نظر خوارج، تنها بر ميزان حد عمل منافي عفت كنيز دلالت دارد. بنابراين در صورتي كه كنيزان مسلمان باشند و مرتكب عمل منافي عفت شوند نصف مجازات زنان آزاد مجرد را خواهند داشت.

از سوي ديگر شماري از فقها، آيه شريفه را بيانگر حد كنيز زنا كار نمي­دانند: نكره بودن واژة «فاحشه» نشان مي‌دهد كه «فاحشه»، عام است و تمامي انواع و اقسام فحشا را در برمي­گيرد و اختصاص آن به زنا، نياز به دليل خاص دارد.( محقق اردبيلي، مجمع الفائده، 13/140 ؛ زبده البيان، /520)

نقد قسمت دوم

اول: از امام صادق(عليه السلام)روايت شده كه مراد از فاحشه، خروج به سيف است(فيض كاشاني، 4/186) و علامه طباطبايي بر اين باور است كه مراد از فاحشه، اذيت وآزار پيامبر(ص)، افترا، تهمت و ديگر گناهان است.(طباطبايي، 16/308) در اين صورت آية شريفه بيانگر حكم زنا نيست و هيچ گونه ناسازگاري ميان سنگسار و آية شريفه رخ نمي­دهد.

دوم: برخي ديگر از مفسران مراد از العذاب را، عذاب قيامت مي­دانند و عذاب دنيوي را مقصود آيه نمي­دانند. (طبري، 21/191؛ ابن جوزي، 6/196)

بر اين اساس اگر مراد از فاحشه، زنا باشد باز هم ميان سنگسار و آية شريفه ناسازگاري رخ نمي­نمايد، چه اينكه سنگسار، عذاب دنيوي است و آيه شريفه از دو چنداني عذاب در آخرت خبر مي­دهد.

 

شبهه سوم: ناسازگاري رجم با ديگر احكام زنا

در شماري از آيات قرآن از توبه، ايمان، عمل صالح زنا كار، حرمت تزويج زاني و زانيه، اخراج ازمنزل و ... سخن گفته شده است:

« يُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهَانًا إِلا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلا صَالِحًا...» (فرقان/69-70)

« الزَّانِي لا يَنْكِحُ إلا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لا يَنْكِحُهَا إِلا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ...» (نور/3)

بر اين اساس، ميان سنگسار و آيات ياد شده ناسازگاري رخ مي­دهد چه اينكه با سنگسار زنا كار، محلي براي احكام ياد شده باقي نخواهد ماند.

 

سنجش و ارزيابي

دو احتمال در مورد « الزَّانِي» و«َالزَّانِيَةُ» در آية سوم سورة نور وجود دارد:

الف. مراد، آن گروه از زنا كاران هستند كه به گناه خويش اعتراف ندارند و شهودي نيز بر جرم ايشان وجود ندارد.

اين گروه، سنگسار نمي­شوند و هيچ گونه كيفر ديگري نمي­بينند، بنابر اين بايد از ازدواج با زنا كاران پرهيز كنند.

ب. به قرينه سياق پيشيني« الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا...»، آيه ناظر به زناكاراني است كه شلاق خورده­ و حاضر به توبه نيستند(طباطبايي، 15/80). چنين افرادي به قرينه روايات و اجماع فقها، تنها مردان و زنان غير محصن مي­باشند كه اگر محصن شناخته شوند حد ايشان رجم است نه شلاق.

افزون بر اين، اگر زنا كار محصن باشد و از عمل منافي عفت خويش توبه كند حد رجم از او ساقط مي­گردد، بنابر اين نمي‌توان گفت: توبه زنا كار در صورتي است كه او رجم نشده باشد و تنها حد شلاق بر او جاري شده باشد كه اگر رجم شده باشد پس از رجم توبه او بي معنا خواهد بود.

بنابر اين هيچ گونه ناسازگاري ميان سنگسار و آيه ياد شده وجود ندارد.

در آيه « يُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ...» نيز چند نكته در خور توجه است:

يك. ضمير «له» به « من يفعل ذلك » بازمي­گردد و در نگاه شماري از تفسيرگران، مراد از «ذلك» شرك در عبادت است، چه اينكه از ميان گناهان ياد شده، تنها اين گناه موجب خلود در جهنم مي­گردد. (طوسي، 7/508) به خصوص با نظرداشت اين نكته كه عناصري چون توبه، ايمان و عمل صالح، كه در سياق جمله مورد بحث قرار گرفته است، با شرك در عبادت مناسبت دارد و از كسي كه شرك در عبادت دارد توبه، ايمان و عمل صالح خواسته مي­شود.

 

شبهه چهارم: ناسازگاري رجم با حد زنا در قرآن

در نگاه عده­اي آِيه شريفه «الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» (نور/2) حد رجم ناسازگار است چرا كه در آيه شريفه، حد زنا شلاق است و اين حد برخلاف رجم، سبب مرگ زنا كار نمي­شود.

افزون بر اين، آيه « وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِبْ بِهِ وَلا تَحْنَثْ » (ص/44) نشان از آن دارد كه حد زنا، شلاق است نه سنگسار، چه اينكه ايوب(عليه السلام)كه به همسر خويش بد گمان شده بود قسم ياد كرد كه او را پس از بهبودي شلاق بزند و نامي از سنگسار نبرد و قسم بر رجم او نخورد. همچنين وقتي ايوب به اشتباه خويش پي‌برد، تكليف خويش را در برابر قسمي كه خورده بود، نمي­دانست. پس خداوند به او وحي كرد كه به دست خويش دسته چوب نرمي بردار و همسرت را با آن به ملايمت بزن.(طبري، 23/200)

بنابر اين آيه شريفه نشان مي­دهد كه ايوب(عليه السلام)كيفر زنا، حتي زناي محصنه را، ش

+ نوشته شده در یک شنبه 7 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 23:56 توسط مجید باقری |

مبحث چهارم :وجود عنصر معنوي

هما نند ساير جرايم ، جرم سقط جنين ممكن ا ست به صورت عمد ،‌ شبه عمد ، خطاي محض (ماده 492) و يا در حكم شبه عمد (ماده 715 قانون مجازات اسلامي) ارتكاب يا بد. ملاك براي تشخيص اينكه جرم به كدام يك از اين اشكال ارتكاب يا فته همان ملاك هاي مذكور در مواد 206 و 295 قانون مجازات اسلامي است در مورد سقط جنين به موجب ضرب يا اذيت و آزار ديگران (موضوع ماده 622 قانون مجازات اسلامي) ،‌مقصود از عمد، عمد در سقط جنين است نه عمد در ضرب و آزار، يعني اينكه كسي به قصد سقط جنين اقدامات را انجام دهد.

گفتار اول :علم بر حامله بودن زن

پس اگر كسي بدون آگاهي از حامله بودن زن، وي را مورد ضرب و آزار قرار داده (ماده 622) يا وي را دلالت به استعمال ادويه يا وسايل ديگر نمايد (ماده 623) و عمل وي منجر به سقط جنين شود، اين اقدام مشمول مقررات مربوطه به سقط عمدي جنين خواهد بود.

گفتار دوم :وجود رابطه عليت بين فعل مرتكب و سقط جنين

به عبارت ديگر بايد نتيجه حاصله يعني سلب حيايت از جنين، مستند به عمل مرتكب باشد. تشخيص اين امر به عهده پزشكي قانوني است . بنابراين اگر بنا به گزارش پزشكي قانوني، بين سقط جنين و ضرب و اذيت و آزار يا استعمال ادويه و وسايل يا ... رابطه عليت وجود نداشته باشد، جرم سقط جنين هم واقع نشده است مويد اين مطلب، حكم شماره 9780 صادره از شعبه 2 ديوان عالي كشور است كه در موردي كه فوت و سقط جنين مستند به فعل متهم نبوده بلكه در موقع بيرون آوردن از رحم مرده بوده براي عمل، جنبه كيفري قايل نشده است.

گفتار سوم :سقط جنبه درما ني نداشته باشد.

در اكثر كشورها ، سقط درماني كه براي حفظ حيات مادر ضروري باشد ، جرم محسوب نمي گردد. در قوانين ما نيز در ماده واحده جديد التصويب به اين امر اشاره شده متنها علاوه بر حفظ حيات مادر يك مجوز ديگر نيز براي سقط جنين وجود دارد و آن احراز اين مطلب است كه جنين پس از تولد به علت عقب ماندگي يا ناقص الخلقه بودن موجب حرج والدين يا طفل مي شود. البته اين نكته قابل توجه است كه منظور از حفظ حيات مادر اين نيست كه واقعاً اين عمل (سقط جنين) در نجات موثر افتد بلكه مهم انگيزه مرتكب است و اينكه واقعاً قصد حفظ حيات مادر را داشته باشد. لذا سقط جنين در صورتي جرم است و مجازات دارد كه جنبه درماني نداشته باشد و همانطور كه در ماده واحده آمده اگر بدون رعايت شرايط مقرر در اين ماده واحده سقط جنيني صورت گيرد. متخلفين به مجازات هاي مقرر در قانون مجازات اسلامي محكوم خواهند شد . در ادامه اين مجازات هاي مقرر را بررسي خواهيم كرد.

فصل سوم

كيفر سقط جنين عمدي درقوانين جزائي ايران

جرائم عليه تماميت جسماني از قبيل قتل و جرح از موضوعاتي است كه قانونگذار سخت به آن اهتمام داشته و براي جلوگيري از وقوع آن و نيز جبران صدمات وخسارات وارده، احكامي را مقرر كرده است، اما آيا همة اين قوانين و قواعد درمورد جنايات وارد برجنين وسقط آن نيز جاري مي‌شود، مسلماً‌ پاسخ منفي است، زيرا هرچند كه جنين منشا انسان است و به خصوص در اواخر دوران حاملگي صورت انساني به خود مي‌گيرد وشايد بتوان لفظ «انسان» را بر او اطلاق كرد اما تا زماني كه مراحل تكامل خود را طي نكرده و متولد نشده است، انسان كامل و مستقلي نيست، به مادر خود متصل است و بســان عضــوي از اعضـاي اوسـت و بدون او قادر به ادامة حيات خود نيست و از همين رو شايد اطلاق لفظ ‌ا نسان بر او صحيح نباشد، به جهت اين ويژگي دوگانه ‌سقط جنين يا حمل احكام و قوانين خاص خود را دارد كه از جهاتي با جنايات وارد بر انسان متولد شده مشابه و از جهاتي نيز متفاوت است.كيفر و مجازات در اينجا با توجه به شخص جاني،‌ حالات مختلفي خواهد داشت، زيرا جاني يا خود مادر است و يا غير او، درحالت اخير غير مادر به طور عمدي مباشرت به اسقاط جنين كرده كه يا اين كار را از طريق ضرب و شتم و اذيت وآزار زن حامله انجام داده و يا به دنبال درخواست مادر وتمكين وي درمقابل او با دادن دارو و وسائل ديگر، اقدام به سقط نموده است و فرد مرتكب، يا پزشك، ماما و داروفروش ميباشد و يا از افراد عادي است. كيفر سقط در هر يك از حالات فوق با ديگري متفاوت است كه مجموعاً‌ چهار صورت پيدا مي‌كند كه به بررسي آنها مي‌پردازيم:

مبحث اول :جاني خود مادر است، مثل آن كه با پريدن، خوردن دارو وامثال آن اقدام به پايان دادن به دوران بارداري ميكند، چنين سقطي چه قبل از ولوج روح و چه بعد از آن، درهرحال مجازاتهايي از قبيل حبس، شلاق يا جزاي نقدي نداشته و تنها مادر به پرداخت ديه محكــوم خواهد شــد. مادة 489 قانون مجازات اســلامي مصوب 1370 ميگويد: هرگاه زني جنين خود را سقط كند، دية آن را درهرمرحله اي كه باشد، بايد بپردازد وخود سهمي از آن ديه نميبرد.مطابق مادة 623 كساني هم كه مادر را در اين امر عالماً‌ و عامداً‌ معاونت و ياري كرده و او را دلالت به استعمال دارو يا وسائل ديگري نمايند به 3 تا 6 ماه حبس محكوم خواهند شد، مگر اينكه ثابت شود اقدام ايشان، براي حفظ حيات مادر بوده است. اگر اقدام زن با رضايت شوهر و معاونت او باشد، بدين معني كه مشوق او بوده و او را دراين امر با پرداخت هزينه و امثال اينها ياري كرده باشد، حكم مسأله چه خواهد بود؟ اين مورد، شايعترين مورد سقط جنين دركشور است كه معمولاً به منظور كنترل جمعيت صورت ميگيرد، در اينجا نيز مطابق مادة 487 مادر بايد ديه بدهد و سهمي از آن ديه نميبرد، شوهر او نيز به جهت معاونت درسقط مطابق مادة 880 قانون مدني و ملاك مادة 487 قانون مجازات اسلامي سهمي از آن نخواهد داشت،‌ بنابراين اولياي دم، وراث طبقة دوم مي‌باشند كه در صورت مطالبه، ديه به ايشان پرداخت خواهد شد.

بلي اگر معاونت پدر به نحوي باشد كه مصداق مادة 623 شود، به مجازات ياد شده درآن ماده نيز محكوم خواهد شد.

در اينجا جالب است بگوييم، پيش از انقلاب اسلامي به تقليد از حقوق فرانسه و ديگر كشورهاي اروپايي و براساس مادة 182 قانون مجازات عمومي مصوب 1304 براي زني كه اقدام به سقط جنين خود كرده بود، يك تا سه سال حبس در نظر گرفته مي‌شد. هم اكنون نيز در اكثر كشورهاي جهان براي مادري كه اقدام به سقط نموده مجازات حبس درنظر گرفته مي‌شود.به هرحال آنچه مسلم است، در قوانين موجود براي زن حاملهاي كه به منظور سقط جنين به پزشك، قابله يا افراد ديگر مراجعه ميكند و نسبت به عمليات مجرمانه اي كه توسط اين افراد در مورد وي، به طور مستقيم انجام ميگيرد تمكين ميكند، به جز ديه، مجازات كيفري پيش بيني نشده است. ولي آيا به عنوان معاونت درجرائم (موضوع مادة 623 و 624) مجازاتي براي او در نظر گرفته نشده است؟ زيرا مادة 726 قانون مجازات اسلامي اعمال مجازات را در جرائم تعزيري مجاز دانسته است.بايد درجواب بگوييم، به نظر ما چنين مادري را نميتوان به جهت معاونت در عمليات سقط مجازات نمود، زيرا درست است كه چنين زني به جهت پرداخت پول، تشويق و بالاخره تمكين درمقابل ماما و تسهيل جنايت توسط او، مطابق مادة 43 قانون مجازات اسلامي معاون محسوب ميشود و طبق مادة 726 هر فردي كه در جرائم تعزيري معاونت نمايد، حسب مورد به حداقل مجازات مقرر درقانون براي همان جرم محكوم ميشود و مجازات مادة 623 و 624 نيز به شهادت ذكر آن ها در كتاب تعزيرات، يك مجازات تعزيري است و درنتيجه چنين مادري بايد به حداقل مجازات كه دوسال حبس مي‌باشد محكوم شود، ولي مادة 489 زني را كه اقدام به سقط جنين كرده فقط به ديه محكوم مي‌كند و مجازات حبس را براي او كه مباشر بوده در نظر نگرفته است، بنابراين چگونه ميتوان گفت كه اگر مادر بالمباشره اقدام كرده باشد، حبس ندارد، اما اگر معاونت نموده باشد دو سال حبس دارد، زيرا معاونت به طريق اولي نبايد حبس داشته باشد. بنابراين روح قانون و اصل تفسير مضيق قوانين جزايي، مقتضي عدم مجازات وي هستند.

مبحث دوم :جاني و مباشر در سقط از افراد عادي مي‌باشند، در اين حالت نيز علاوه بر پرداخت ديه، به شش ماه تا يك سال حبس محكوم ميشوند. مادة 623 در اين مورد مي‌گويد: هركس به واسطة دادن ادويه يا وسايل ديگري موجب سقط جنين زن گردد به شش ماه تا يك سال حبس محكوم ميشود واگر عالماً‌ و عامداً زن حاملهاي را دلالت به استعمال ادويه يا وسايل ديگري نمايد كه جنين وي سقط گردد، به حبس از سه تا شش ماه محكوم خواهد شد مگر اينكه ثابت شود اين اقدام براي حفظ حيات مادر ميباشد و در هر مورد حكم به پرداخت ديه مطابق مقررات مربوط داده خواهد شد.در روية قضايي ايران به اين سه حالت از سقط، سقط جنين جنايي گويند كه در مقابل آن سقط جنين طبي، ضربه اي و خود به خودي قرار دارد.

مبحث سوم :سقط جنين ضربه ايجاني، عالماً و عامداً از طريق ضرب يا اذيت و آزار زن باردار موجب سقط جنين شود، در اين حال مطابق مادة 622 قانون مجازات اسلامي علاوه بر پرداخت ديه يا قصاص، حسب مورد به حبس از يك تا سه سال نيز محكوم خواهد شد.همان‌طور كه مشخص است اين ماده مبهم ميباشد و دو احتمال در معناي آن وجود دارد:

احتمال اول: مراد آن است كه چنين جا ني اي در صورتي كه سقط پيش از ولوج روح (5/4 يا 5 ماهگي) باشد، به پرداخـت ديه و حبــس از 1 تا 3 سال محكوم ميگردد و اگر درجنين روح دميده شده باشد به قصاص محكوم ميگردد. پس مراد از قصاص، قصاص جاني است به خاطر جنايتي كه برجنين وارد كرده است چنان كه مادة 91 قانون تعزيرات سابق مصوب سال 1362 به اين امر تصريح كرده بود كه اسقاط جنين پس از ولوج روح موجب قصاص است.

احتمال دوم: مراد از قصاص، قصاص جنايتي است كه جاني برمادر وارد كرده است. به نظر ما به دلايل زير، مادة 622 بايد حمل برمعناي دوم شود:

1ـ برخي از فقها ما نند آيت الله گلپايگاني ، آيت الله خويي و ديگران سقط جنين را مستوجب قصاص نفس نميدانند. بنابراين حمل ماده، براين معني مغايرتي با موازين اسلامي ندارد.

2ـ در قوانين موضوعه، تصريح به قصاص نشده است و مادة 91 قانون تعزيرات مصوب سال 1361 نيز كه صراحت دارد، قانوني موقت بوده و عصر آن سپري شده و بلكه با تسامح ميتوان گفت قانون تعزيرات مصوب 1375 آن را نسخ كرده است.

3ـ مجازات حبس دراين ماده پس از عبارت ‌پرداخت ديه يا قصاص آمده است، بنابراين بايد به همراه هر دو اعمال شود. يعني بعضي اوقات جاني، به پرداخت ديه و حبس محكوم خواهد شد و برخي اوقات نيز به قصاص همراه با حبس (مانند زماني‌كه به منظور اسقاط جنين با چاقو به زن حامله ضربهاي وارد كرده است). در اين مورد، به ناچار بايد مراد از قصاص، قصاص عضو باشد، به دليل جنايت بر مادر، نه قصاص نفس به‌خاطر سقط جنين پس از ولوج روح، زيرا مجازات حبس با جزاي نقدي و شلاق جمع مي‌شود، ولي با اعدام و قصاص نفس قابل جمع نيست. بله اگر مادة 622 بدين صورت تنظيم شده بود: … علاوه برقصاص يا ديه به حبس از يك تا سه سال محكوم خواهد شد‌ اين اشكال وارد نبود و مجازات حبس فقط اختصاص به ديه داشت.

4ـ اگر مجازات ضرب و جرح عمدي منجر به سقط جنين، پس از ولوج روح، قصاص بوده باشد، مجازات مادري كه مباشرتاً‌ اقدام به سقط جنين كرده يا پزشك و مامايي كه اقدام به سقط جنين كرده است، نيز بايد قصاص باشد چنا نكه مادة 91 تعزيرات سابق نيز بدين امر تصريح كرده بود، زيرا ملاك درتشخيص جنايات عمدي، شبه عمدي و خطاي محض در همة حالات فوق يكي است. در حالي كه مادة 489 و 624 براي مادر ديه و براي پزشك يا ماما دية همراه حبس مقرر كرده است، بنابراين در اينجا نيز مجازات او ديه همراه حبس خواهد بود.

5ـ اصل احتياط در دماء و قاعدة تفسير مضيق قوانين كيفري نيز اقتضا دارند كه اين ماده را حمل بر احتمال دوم كنيم.

 



ادامه مطلب


+ نوشته شده در جمعه 7 بهمن 1391برچسب:,ساعت 17:50 توسط مجید باقری |

بسمه تعالی

مقدمه

سقط جنین یا سقط حمل از زمره جرایمی است که جوامع از بدو تشکیل تا به امروز با آن روبرو هستند و یا فتن راهی برای مقا بله با آن از دغدغه های قا نونگذاران وتدوین کنندگان قوانین کیفری بوده واز دیر باز نیز با جرم ا نگاری و وضع قوا نین ومقررات خاص برای جلوگیری از وقوع این پدیده وتعقیب ومجازات مرتکبان آن ، سعی در جلوگیری از ارتکاب این پدیده شوم داشته اند. از بررسی قوا نین ومقررات جوامع گوناگون و همچنین آثار صاحبنظران کیفری مشخص می گردد که در مفهوم ومعنی ومجازات این جرم اتفاق نظر وجود ندارد و هر جامعه ای با توجه به اهداف و سیا ست کیفری  خود اقدام به تصویب مقررات کیفری در خصوص این بزه نموده وبسته به اینکه جامعه از جوامع دین محور وتکلیف مدار باشد یا سکولار برخورد با این جرم متفاوت است. در حقوق ایران تدوین کنندگان قا نون مجازات عمومی سا بق در بحث مربوط به قتل وضرب وجرح عمدی مقررات حاکم براین پدیده را در مواد 180 تا 184 بدون توجه به منابع فقهی وموازین اسلامی آن آورده ا ند ودر تدوین آن تحت تاثیر قا نون جزای فرا نسه بوده وبدون اشاره به تعریف این پدیده از استعمال سقط جنین خودداری کرده ودر همه جا اصطلاح سقط حمل عمدی را بکار برده اند. همچنین برای مراحل جنینی مجازاتهای متفاوت قا ئل نشده ا ند لکن در عمل دیوان عالی کشور بیشتر تحت تاثیر منابع فقهی بوده وبر اساس موازین اسلامی آرای خود را صادر کرده است. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ضوابط قانونی حاکم بر سقط جنین ، براساس موازين اسلامي مورد تجديد نظر قرار گرفت و در نتيجه تغييرات عمدهاي در ضوابط ايجاد گرديد.تدوين كنندگان قانون مجازات اسلامي ، به پيروي از شيوه فقها و صاحبنظران اسلامي ،كه در كتب و آثار خود احكام مربوط به اين مسئله را در مبحث ديات مورد بحث قرار داده اند ، مقررات مربوط به اين امر را در مواد 194 الي 200 قانون ديات و نيز در مواد 90 و 91 قانون تعزيرات تنظيم كرده و برخلاف گذشته سقط جنين را از همان مراحل اوليه استقرار نطفه قابل مجازات دانسته اند .
نهايت آنكه در هر يك از مراحل دوران طبيعي بارداري ،تا قبل از حلول روح در جنين ، ميزان ديه را بطور متفاوت بيان كرده و براي پايان دوران حيات جنيني و زمان حلول روح در جنين كه مربوط به ماههاي آخر بارداري است در مورد كسي كه موجبات سقط جنين زن حامل را فراهم نمايد ، مجازات حبس از سه ماه تا شش ماه را پيش بينی كرده اند و اگر مرتكب جرم طبيب يا قابله باشد و عالما در اسقاط جنين مباشرت نمايد و يا اينكه زن حامل را به وسائل اسقاط جنين راهنمائي كند بر حسب مورد مجازات قصاص يا حبس از سه ماه تا شش سال را پيش بيني نموده اند . نظر به اهميت اين تغييرات وگستردگی اختلاف نظرهای وسیعی که بین حقوق عرفی وحقوق شرعی موجود است در این مقاله به بررسی سقط جنین در حقوق موضوعه ایران با مطالعه تطبیقی در فقه امامیه وحقوق فرانسه می پردازیم.

سوالات اصلی

سوال مهمی که درخصوص عنوان برگزیده مقاله مطرح می گردد اینست که در چه صورتی سقط جنین جرم است وارکان ، عناصر و مجازات آن چیست؟

سوالات فرعی

شرایط وارکان  تجویز سقط جنین در حقوق موضوعه ایران ، فرانسه وفقه امامیه چیست؟

ارکان ، عناصر ومجازات سقط جنین در حقوق ایران ، فرانسه وفقه اما میه چیست؟

فرضیات:

با توجه به منابع فقهی و حقوقی وبعضا پزشکی به نظر می رسد که جنین رادر هیچکدام از مراحل تکامل خود نمی توان به عنوان موجود زنده مستقل از مادردر نظر گرفت که اسقاط کننده آن بعنوان مرتکب  قتل مورد پیگرد قرار گیرد و علیرغم نظریاتی که در تفسیر مواد مربوط به سقط جنین مطرح گردیده وبعضی از حقوقدانان در مراحلی سقط جنین را موجب قصاص دانسته اندقصاص درسقط جنین در هیچ کدام از مراحل تکامل جنین حتی زمانی که روح دمیده شده است قابل تصور نیست.درخصوص تجویزسقط جنین درحقوق موضوعه ایران با توجه به شرایط تعیین شده ،در مرحله قبل از دمیده شدن روح جایز می باشد.

روش تحقیق

این تحقیق از انواع تحقیقات توصیفی- تاریخی است و اطلاعات مورد نیاز آن به شیوه کتابخانه ای جمع آوری می گرددد. منابع این تحقیق از منابع دست اول و در برخی موارد از انواع منابع دست دوم می باشد؛ همچنین از فیش برای جمع آوری اطلاعات در تحقیق استفاده می گردد.

 



ادامه مطلب


+ نوشته شده در جمعه 7 بهمن 1391برچسب:,ساعت 17:46 توسط مجید باقری |

1. گستره قانون مجازات اسلامی در برگیرنده کدام یک از موارد زیر است؟

الف انواع جرایم ومجازاتها واقدامات تامینی وتربیتی

ب انواع مجازات ها واقدامات تامینی وتربیتی

ج انواع جرایم وتدابیر تامینی وتربیتی کیفرهای قانونی

د انواع جرایم ومجازاتها

2. از جمله منابع حقوق کیفری قانون اساسی است به موجب این قانون ...

الف> جرم عقیده به رسمیت شناخته شده است

ب > تفتیش عقاید ممنوع وجرم است.

ج> هر کس را می توان به جهت عقیده ای که دارد و خلاف اسلام و شرع و حکومت است مورد مواخذه قرار داد.

د> نشریات می توانند هر مطلبی که بخواهند در مطبوعات درج کنند بدون هیچ قید وشرطی

3.کدام یک از منابع قانونی جهت صدور حکم به مجازات نمی باشد؟

الف> قانون اساسی

ب> قانون عادی

ج>آیین نامه

د> فتاوی معتبر فقها

4> از نظر فقه امامیه استناد به مصالح مرسله

الف> مطلقا جایز است

ب> مطلقا جایز نیست

ج> وقتی جایز است که حکم کتاب وسنت واجماع نباشد آن هم در بعضی موارد به عنوان وحدت ملاک وتنقیح مناط

د> وقتی جایز است که معقول باشد.

5.دومین منبع از منابع حقوق جزا در شریعت اسلام چیست؟

الف> اجماع

ب> قرآن

ج> سنت

د> کتاب

6.در مذهب شیعه قیاس بعنوان یکی از منابع استنباط احکام

الف> اگر منصوص العله باشد قابل پذیرش است

ب> در تمامی موارد غبر قابل پذیرش است

ج> اگر به نفع متهم باشد قابل پذیرش است

د> بطور کلی قابل پذیرش است.

7. آرا وحدت رویه قضایی از نوع کدام منابع حقوق جزا است؟

الف > اصلی

ب > اعتباری

ج > اختیاری

د > هیچکدام

8. کدام یک از منابع ممکن است مستند حکم قاضی قرار گیرد؟

الف > آیین نامه 

ب > نظریه علمای حقوق

ج > عرف

د > معاهدات بین المللی

9. کدام یک از این منابع را منابع مکمل حقوق کیفری گویند؟

الف > قانون

ب آیین نامه

ج > رویه قضایی

د> معاهده بین المللی

10. از نظر حقوق اسلامی وفقه امامیه مصلحت مرسله چیست؟

الف > به هیچ عنوان از منابع حقوق نیست

ب > از منابع الزامی است

ج > از منابع تکمیلی است

د > بعنوان تنقیح مناط پذیرفته می شود .

 



ادامه مطلب


+ نوشته شده در چهار شنبه 11 بهمن 1390برچسب:,ساعت 23:31 توسط مجید باقری |

یک وکیل دادگستری گفت: قوای سه گانه باید تمام اهتمام خود را در حفظ استقلال کانون وکلا به کار گیرند و اگر استقلال کانون وکلا و وکیل مخدوش شود، وکیل نمی‌تواند آن طور که باید از حق افراد دفاع کند.

عباس برزگر در گفت‌وگو با خبرنگار حقوقی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، در خصوص ضرورت استقلال وکلا در شرایط کنونی تصریح کرد: اصول 35 تا 39 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به مساله حقوق مردم و دادرسی عادلانه اختصاص داده شده است و همانگونه که از عنوان لایحه قانونی استقلال کانون وکلا دادگستری برداشت می‌شود، هم کانون وکلا و هم وکیل دادگستری باید در انجام وظایف وکالتی و به خصوص در امر دفاع از استقلال کامل برخوردار باشند، در غیر این صورت ملاحظات و موانع باعث می‌شود وکیل نتواند آزادانه به امر دفاع بپردازد.

وی ادامه داد: دیدگاه اسلام و اصل 37 قانون اساسی که برگرفته از فقه اسلامی در جهت حفظ حقوق و آزادی‌های مشروع مردم است و آمار لغو احکام دادگاه‌های بدوی در مراجع قضایی عالی‌تر و نیز پرونده‌های قضایی موجود در دادگاه و دادسرای انتظامی قضات از جمله دلایلی است که به نظر می‌رسد دستگاه‌ قضایی برای میل به اهداف این اصل باید سیستم نظارتی و کنترلی خود را در جهت رعایت و حفظ حقوق شهروندان، تقویت کند.

این وکیل دادگستری افزود: در کشور ما برای حصول نتایج مطلوب، مشکلاتی قانونی وجود دارد. در برخی کشورها کسی که مورد اتهام واقع می‌شود، حق دارد از ابتدا بدون حضور وکیل کلمه‌ای صحبت نکند و از همه مهم‌تر حق داشتن وکیل نیز توسط پلیس و ضابطان دادگستری به متهم تفهیم می‌شود اما در کشور ما این‌گونه نیست و حق دفاع توسط وکیل در مراحل تحقیقات در دادسرا آن‌طور که شایسته است، وجود ندارد؛ هر چند طبق ماده 128 قانون آیین دادرسی کیفری متهم می‌تواند شخصی به عنوان وکیل همراه خود داشته باشد اما این مساله بدون مداخله در امر تحقیق بوده و صرفا چنانچه مطالبی برای روشن شدن حقیقت و دفاع از متهم یا اجرای قوانین لازم باشد، وکیل می‌تواند به قاضی اعلام کند و این اظهارات باید در صورت‌جلسه منعکس شود.

برزگر خاطرنشان کرد: اینکه تا چه حد و چند درصد از متهمان در مرحله تحقیق دارای وکیل هستند، نیازمند تامل است. در مواردی هم که وکیل حضور دارد تا پایان تحقیقات پرونده در اختیارش قرار نمی‌گیرد و معمولا وکیل از محتویات پرونده اطلاع دقیقی ندارد. در قوانین موضوعه نیز باید توجه بیشتری به این موضوع شود زیرا دادرسی عادلانه جز در شرایط بی‌طرفی و در شرایطی که متهمی بتواند از آزادی‌های شرعی و قانونی خود استفاده کند، محقق نخواهد شد.

وی افزود: طبق قانون، وکیل در جایگاه دفاع از تامینات شاغلان شغل قضا برخوردار است و همان احترامی که برای قاضی وجود دارد، قانون‌گذار برای وکیل نیز در نظر گرفته است اما به نظر می‌رسد در عمل این‌گونه نیست و این جایگاه در عمل فاصله زیادی دارد با آنچه که در قانون آمده است. متاسفانه در حال حاضر در بسیار ا محاکم، با همان دیدی که متهم نگاه می‌شود به وکیل وی نیز نگاه می‌شود و گزارشات وکلا از نحوه برخورد بعضی از محاکم به کانون وکلای دادگستری یا شکایت آنان به دادسرا و دادگاه انتظامی قضات را می‌توان موید این موضوع دانست.

این حقوقدان تصریح کرد: در مقابل مواردی وجود دارد که وکلا شئون وکالت را در برخورد با قاضی و طرف دعوا یا همکار خود رعایت نمی‌کنند و از اختیارات قانونی خود، پا را فراتر گذاشته یا به طریق و شیوه‌هایی که در شان وکیل نیست، متوسل می‌شوند که موارد برخورد دادسرا و دادگاه انتظامی وکلا با این‌گونه افراد، گواهی بر این ادعاست.

وی در خصوص حفظ استقلال وکیل و کانون وکلا اظهار کرد: دقت نظر کانون‌های وکلا و اتحادیه سراسری وکلا می‌تواند بسیار موثر باشد اما چنانچه به این موضوع مهم و استقلال وکیل که در دنیا از اهمیت خاصی برخوردار است، توجه نشود و وکیل یا کانون وکلا وابسته به دستگاه‌ قضایی باشد، دیگر نمی‌توان مدعی استقلال وکیل در دفاع از حقوق موکل شد. این امر موجب دغدغه وکیل از به خطر افتادن خود، هم از جنبه شخصی و هم از جنبه شغلی خواهد بود و بستر سایر تبعات منفی نیز در این مسیر فراهم خواهد شد.

این وکیل دادگستری افزود: در این صورت انتظار دفاع آزادانه و محاکمه و دادرسی عادلانه را نمی‌توان داشت و این امری بسیار خطرناک برای اجرای عدالت در جامعه خواهد بود و به این ترتیب آزادی‌های مشروع و قانونی در معرض خطر قرار خواهد گرفت.

برزگر ابراز امیدواری کرد که رییس قوه قضاییه در تدوین هرگونه قانونی در خصوص موضوع وکالت، اصل استقلال کانون وکلا و استقلال وکیل از قوه قضاییه را به عنوان یک اصل مسلم ضروری و خدشه ناپذیر در نظر داشته باشد.

وی تاکید کرد: کانون‌های وکلا نیز در این خصوص به عنوان یکی از دغدغه‌های اصلی وکلا پیگیری‌های جدی را داشته‌اند و به اعتقاد من هرگونه تغییری که لازم باشد با توجه به شرایط روز در لایحه قانونی استقلال کانون وکلا انجام شود، باید توسط هیات مدیره کانون‌های وکلای دادگستری سراسر کشور که از هر مقامی بیشتر با وکلا، شرایط و مشکلات و مسائل آنان آشنا هستند، پیشنهاد شود.

برزگر در پایان خاطرنشان کرد: قوه قضاییه، دولت و مجلس باید تمام اهتمام خود را برای حفظ استقلال کانون وکلا به کار گیرند و توجه داشته باشند که اگر روزی استقلال کانون وکلا و وکیل مخدوش شود، وکیل غیر مستقل و وابسته نمی‌تواند از حق افراد آن طور که باید دفاع کند.

کد خبر: 9010-01637



+ نوشته شده در دو شنبه 10 بهمن 1390برچسب:,ساعت 13:11 توسط مجید باقری |

/لایحه مبارزه با قاچاق کالا و ارز/
مجلس تصویب کرد؛
مجازات مسئولان مستقیم سازمان‌های کاشف در پی پاسخ ندادن به استعلامات
 

خبرگزاری دانشجویان ایران - تهران
سرویس: مجلس


 

مجلس شورای اسلامی در ادامه رسیدگی به لایحه مبارزه قاچاق کالا و ارز، مجازات مسئولان مستقیم سازمان‌های کاشف از سوی نمایندگان مجلس شورای اسلامی مشخص شد.

به گزارش خبرنگار پارلمانی خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، بر اساس این مصوبه، مسئولان مستقیم سازمان‌های کاشف و مامور وصول درآمدهای دولت و سایر مراجعی که برای رسیدگی به پرونده‌های قاچاق موضوع این قانون مورد خطاب کتبی مرجع رسیدگی کننده و یا سازمان مامور وصول درآمدهای دولت قرار می‌گیرند، چنانچه ظرف 10 روز از تاریخ وصول استعلام نسبت به پاسخگویی مستند اقدام نکنند، به مجازات منع اشتغال در شغل خود در نوبت اول و انفصال موقت تا شش ماه از خدمات دولتی در نوبت‌های بعدی محکوم می‌شوند مگر این‌که اثبات کنند عدم ارسال پاسخ، مستند به عذر موجه قانونی بوده است.

111 نفر از مجموع 198 نماینده حاضر با این ماده موافقت کردند.



+ نوشته شده در دو شنبه 10 بهمن 1390برچسب:,ساعت 13:9 توسط مجید باقری |

فصل ششم : اشکالات ادبي آراء

(در اين قسمت مي خواهيم آراء صادره از دادگاه بدوي و تجديد نظر را از لحاظ ايرادات ادبي را بررسي کرده و نقاط قوت آراء از لحاظ ادبي را نيز ذکر نمائيم.)

مبحث اول: اشکالات ادبي راي دادگاه بدوي

براي سهولت بررسي اين قسمت نيز ايرادات احتمالي راي را بصورت سطر به سطر بررسي مي کنيم :

1- در قسمت هاي مختلف رأي بدوي ديده مي شود که واژه «به» بصورت «ب» نوشته شده و به واژه بعدي خود چسبانده شده است، نمونه هايي از اين کلمات را مي آوريم: بنشاني (خط 5 و 7 ص اول)- بآدرس- بهمراه- بوکالت بحالت- بدختر- بمن- بانسانها- بپدر و مادرم- بکمر- باقارير و ... که بهتر است اين دو واژه بصورت جدا از هم نوشته شوند.

2- در برخي از قسمت هاي راي نيز واژه هايي با حرف اضافي نوشته شده اند که نشانگر کم دقتي در تايپ دادنامه است مثلاً نوشتن واژه «گرديدده» بجاي «گرديده» و يا نوشتن واژه «سوفالي» بجاي واژه «سفالي» و يا واژه هايي، با کمبود حرفي نوشته شده است مثل نوشته شدن «بصورتجله» بجاي «بصورتجلسه».

3- در بخش هايي از رأي نيز در مطابقت فعلها با فاعل آن، دقت لازم نگرديده است براي مثال به جاي واژه ي «مشاهده مينمايند» نوشته شده «مشاهده مينمايد» و يا بجاي عبارت «مقداري شاخه درختهاي خشک شده» نوشته شده «مقداري شاخه هاي درختهاي خشک شده»و يا در قسمتي براي سگ ضمير«او» بجاي «آن» استفاده شده است که بکار بردن اين ضمير براي حيوان نادرست است.

4- در راي بدوي کلماتي در اثر کم دقتي در تايپ دادنامه بصورت چسبيده به هم نوشته شده است که از نظر ادبي نادرست است از جمله دو واژه «خودم تنها» نوشته شده «خودمتنها»

5- انتقاد ديگري که وجود دارد عدم دقت کافي دادگاه محترم در نگارش اسامي افراد مي باشد از جمله : در ص اول راي، نام پدر متهم را علي ذکر کرده است ولي دادگاه محترم آنرا در متن دادنامه ، «اقامعلي» ذکر کرده است در ص4 دادنامه . همينطور در ص5 دادنامه از مسعود جمالي نامبرده شده است که در چند خط پائين تر همان شخص را با نام منصور جمالي آورده است.

6- اشتباه ناشي از کم دقتي ديگري که در راي مشاهده مي شود سن و سال متهم است که در خط اول ص7، 12 ساله ذکر کرده است در حالي که در خط 15 همان صفحه متهم را «11» ساله ذکر کرده است.

7- دادگاه محترم در برخي از قسمت ها ايجاز در نگارش را رعايت نکرده است مثلاً «سوخته شدن» را بايد مي نوشت«سوختن» و يا «با» را بصورت «بوسيله» نوشته است يا جمله «درخواست قصاص را نموده اند» که بايد بدون «را» نوشته مي‌شد.

8- مورد ديگر عدم استفاده دقيق از علائم نگارشي مانند : (،)-(0)-(:)-(؟) و ... در نگارش راي است : مثلاً بعد از «گفت» علامت (:) استفاده نشده (ص اول دادنامه) يا دادگاه محترم در جمله «رفتيم پائين کريم آباد داخل باغ (،) او به روي من چاقو کشيد» از علامت (،) استفاده نکرده است که بر سختي خواندن جمله مي افزايد و خيلي از اين جملات در اين دادنامه به چشم مي‌خورد که در آنها از اين علائم نگارشي به درستي استفاده نگرديده است.

مبحث دوم: اشکالات ادبي رأي ديوانعالي کشور

1- اولين ايراد نگارشي که در متن دادنامه تجديد نظر به چشم مي خورد عبارت «باسمه تعالي» است که به غلط «بسمه تعالي» نوشته شده است.

2- دومين ايراد ادبي که در اين دادنامه نيز به چشم مي خورد استفاده از علامتها است که جا دارد دقت بيشتري در استفاده از آن بعمل مي آمد چرا که ممکن است حتي معني جمله را نيز عوض کند مثلاً در عبارت «مأمورين به محل (،) عزيمت (و) مشاهده شد ... (ص اول) که بايد (،) و (و) استفاده مي شد ولي در متن راي بکار نرفته است.

3- مورد ديگري که بايد ذکر کنيم و از نکات قوت دادنامه است توجه بيشتر در نگارش اسامي است براي مثال نام پدر مقتول در دادنامه بدوي «بهروز شجاعي» ذکر شده بود ولي در دادنامه حاضر نام را دقيق ذکر کرده‌اند و آورده «بهروز شجاعي مياندرق» بايد بگوييم که يکي از نکات قوت دادنامه تجديد نظر، عدم وجود ايرادات ادبي زياد در دادنامه است در حالي كه اين ايرادات در دادنامه بدوي بيشتر و چشم گيرتر بود.



ادامه مطلب


+ نوشته شده در جمعه 7 بهمن 1390برچسب:,ساعت 18:39 توسط مجید باقری |

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد